چهل تکه دوزی برای فرزندانم

بنیتا

1396/5/7 19:35
نویسنده : مامان
25 بازدید
اشتراک گذاری

از روزی که ماجرای بنیتا و عکساش رو دیدم حالم خرابه. با پیدا شدن جسدش که دیگه نگو و نپرس که چه حالی دارم. نوشتنم نمیامد. اما از امروز که شنبه است تصمیم گرفتم خیلی شاد و شنگول باشم و انرژی منفی ندم. اومدم که بنویسم. خوشحالم. مادر که باشی با همه ی مادرهای دنیا هم دردی. گربه ی محله مون پا به ماه هست. یک هفته است میاد و من بهش غذا می دم. دلم براش می سوزه. می خوره و میخوابه. هوا خیلی گرمه. شمایی که اینجا رو می خونی می دونم بچه ی کوچیک داری و احتمال زیاد دوست نداری حیوون و جک و جونور دور و برت باشه اما یک ظرف آب یک کاسه ی یکبار مصرف هم که باشه خوبه بذار لبه ی پنجره یا بالکن یا حیاط هر روز توش آب بریز. گناه دارند این بی زبون ها پرنده ها تو این هوای گرم. آب گیرشون نمیاد. بذار ببین که میان می خورن خودت هم شاد می شی. ما بی صبرانه منتظر نتایج کنکور هستیم. شما هم چشم به هم بزنی بچه هات بزرگ می شن و باید به فکر درس و کار و ازدواجشون باشی. خدا برای همه خوبی بخواد و قسمتشون به خوبی و صلاحشون باشه. خدا نگهدار همه باشه. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)